پا به زنجیر خود از اشک ، چو شمع است تنم
تا #جنون فاصله ای نیست ، از اینجا که منم
روزِ بازار خیال است ، شبم خواب که هیچ
صبح هم وعده به شب ، گرنه به فردا فکنم
زهر خوابم همه اندام به درد آغشته است
مژه ها نیزه ی برق است ، که برهم نزنم
باغ خون و سگ دیوانه چرا بیند ، آه»
پری آینه ام ، دل به #طلسم بدنم؟
مثل نفرین که حقایق دهدش رنگ وقوع
حسب حالم شده و ورد زبانم چه کنم»
باد کز کوه سیاه آمد و شمعم را کشت
کاش چون آتش روحم ، ببرد دود ، تنم
.
.
.
تا #جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
تا #جنون فاصله ای نیست ، از اینجا که منم
روزِ بازار خیال است ، شبم خواب که هیچ
صبح هم وعده به شب ، گرنه به فردا فکنم
زهر خوابم همه اندام به درد آغشته است
مژه ها نیزه ی برق است ، که برهم نزنم
باغ خون و سگ دیوانه چرا بیند ، آه»
پری آینه ام ، دل به #طلسم بدنم؟
مثل نفرین که حقایق دهدش رنگ وقوع
حسب حالم شده و ورد زبانم چه کنم»
باد کز کوه سیاه آمد و شمعم را کشت
کاش چون آتش روحم ، ببرد دود ، تنم
.
.
.
تا #جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
، ,فاصله ,ای ,جنون ,زنجیر ,اشک ,فاصله ای ,جنون فاصله ,ای نیست ,اینجا که ,است ،
درباره این سایت